نماز رزمندگان و همه غریبان

ساخت وبلاگ
چوپان نوجواندر دهه اول زندگی ام هرگاه فرصتی دست می داد و من مدرسه نمی رفتم مجبور بودم گوسفندانمان را به چرا ببرم اما به شدت از گرگ می ترسیدم و در مواقع زیادی قبل از غروب آفتاب آنها را در حالی بر می گرداندم که هنوز سیر نشده بودند؛ زیرا گوسفندان وقتی سیر می شوند ایستاده یا خوابیده به نشخوار کردن مشغول می شوند اما به یاد ندارم که در زمان چوپانی من گوسفندان به این حالت رسیده باشند. اما نیک به یاد دارم که وقتی در کنار پدر به گوسفندچرانی مشغول می شدم گوسفندان کاملا سیر می شدند و نشخوار می کردند و پدر گرامی آن زمان به من می گفت باید برگردیم به منزل. بزرگترین مزرعه و مرتع ما 17 من (هر من معادل 500 متر) بود که معمولا من گوسفندان را به آنجا می بردم اما از آنجایی که بشدت ترسو و محافظه کار بودم همه اش حواسم به همسایه ها بود تا بدانم کسی هست یا نه. در مسیر این مزرعه و دو باغچه مانده به مزرعه ما یک دختر خانمی یک راس گاو می آورد تا بچرد و من همین که مطمئن می شدم او در آنجا به چراندن گاوش مشغول است خیالم راحت می شد و بعضی وقتها هم گوسفندانم را نزد او می بردم تا از ترس در امان باشم. در مواقعی هم برای اینکه مطمئن شوم که هست او را صدا می کردم. خلاصه اینکه من به عنوان چوپانی نوجوان و بسیار ترسو به امید این دختر خانم یا سایر همسایگان دوام می آوردم اما هرگز ترس و دلهره مرا رها نمی کرد الا اینکه پدر یا نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 122 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:24

اعترافات من در اسلام عزیز اعتراف انسان به درگاه خدا نه تنها جایز بلکه بسیار پسندیده است و به همین میزان هم اعتراف دربرابر خلق نه تنها غیرمجاز بلکه گناه محسوب می شود اما در عین حال اگر بیان اعترافات باعث بیداری دیگران و موجب سپاسگزاری از دیگران و باعث تنبه و بیداری خود انسان و احیاناً دیگر ابنای بشر بشود جایز و نیکو خواهد بود؛ زیرا در این صورت موجب گسترش منکرات نخواهد بود. از این جهت این بنده ناتوان ضمن اعتراف به ضعف و ناتوانی اش پاره ای از کرده های ناروای خود درطول زندگی اش را بیان می کند تا هم تحولات بعدی در رفتار این بنده خدا آشکار گردد و در عین حال باعث عبرت آموزی دیگران شود تا آدمیان بدانند که چه پدیده ها و حوادثی در زندگی ما و یا در سیر تکاملی ما نقش داشته اند. این بیانات موجب خواهد شد تا انسان امروز به ویژه جوانان عزیز قدر برخی از داشته های خود را بیشتر از گذشته بدانند. تردید نیست که از بیان رفتارهایی که ممکن است جزو مصادیق منکرات به حساب آیند پرهیز خواهد شد؛ زیرا در اسلام بیان منکرات نیز جزو منکرات شمرده می شوند. 1) اعترافات دوران کودکی این مطالبی که می نویسم مربوط است به دورانی که من در سنین 7 تا 10 سالگی بودم. کم و بیش در دوران کودکی به دلیل سرخوردگی ناشی از نبود مادر همواره از خودکم بینی رنج می بردم و همین امر باعث شده بود تا نتوانم به اندازه هم سن و سال های خودم سرزبان_د نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 103 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:24

در آرزوی ویلا برای پدر ماه دی متاسفانه ماهی است که حوادث ناگواری در آن رخ داده که از آنها می توان به فرار شاه از مجازات عدالت، حادثه ناگوار پلاسکو، حادثه ناگوار رحلت آیه الله هاشمی، حادثه بسیار ناگوار آتش گرفتن کشتی سانچیو و بالاخره رحلت پدر بزرگوار حقیر است که در ششمین روز این ماه رخ داده و باعث محرومیت من از دیدار پدر شد. از همین روز دیدار من با پدر از روز به شب و از بیداری به خواب منتقل شد و از حالت آزادی و اختیاری درآمده به حالت انفعالی و غیر ارادی درآمد. همین دیشب توفیق دیدار پدر برایم دست داد و او را شاد و خندان دیدم. در باغ سیب مان در روستا بودیم که من او و بقیه خانواده در یک کلبه ای در همین باغ بودیم که درش خیلی گشاد بود و جلو در نشسته و به خورد و خوراک و هم صحبتی مشغول بودیم که یک لحظه با خودم گفتم حالا که پدر سالم است و به راحتی می تواند از نعمات الاهی برخوردار و بهره مند شود چرا برای او ویلایی در همین باغ درست نکنم. از این جهت به برادر عزیز و خواهران گرامی ام گفتم من چنین نیتی دارم و از آنان اجازه خواستم تا بخشی از این باغ را در اختیار من قرار دهند تا بتوانم در زمان حیات پدر برایش ویلایی بسازم. در اندیشه ساختن این کلبه بودم که از خواب بیدار شدم و ساختن ویلا برای پدر ماند به قیامت. از خداوند می خواهم تا عنایتمان کند تا به آدم ها قبل از مرگشان خدمت کنیم و ویلا بسازیم و این نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 109 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:24

سی سال همراهی با یک ناخن گیر نگه داشتن اشای قدیمی برای همه انسان ها مهم ولی برای افرادی که دارای تیپ شهودی اند مهم ترند. من از جمله کسانی ام که شهودی محسوب می شوند. دقیقاً یادم است سال 1366 تازه برای تحصیل به تهران و در دانشگاه نهران آمده بودم. وقتی برای دیدار خانواده به روستایمان رفتم پدر به من گفت که فردا شب باید برای آوردن آب به دم رودخانه بروم که از روستای ما نزدیک به شش کیلومتر فاصله داشت. پدر عزیز هیچ وقت به ما نمی گفت که همراهی اش کنیم مخصوصاً به من چنین چیزی نمی گفت زیرا که مهمان به حساب می آمدم اما من ته دلش را می خواندم که دوست دارد من هم همراهی اش کنم. از قضا همان شب با پدر همراهی کردم و بعد از ساعت های متمادی پیاده روی کردن به دم رودخانه رسیدیم و توانستیم بخشی از آب را به سمت خودمان هدایت کنیم و تصمیم گرفتیم تا بازگردیم. در نیمه راه سفره هامان را باز کردیم تا لقمه هایی را نوش جان کنیم. در حین غذا خوردن متوجه شدم که بخشی از ناخنم به گونه ای شکسته که نیاز دارم آن را از ته بگیرم. همینطور اتفاقی گفتم چه کسی ناخن گیر دارد که دوست خوبم حسین پورفرج گفت من دارم و ناخن گیرش را داد تا ناخنم را بگیرم و من این کار را کردم و خواستم به خودش برگردانم که گفت به عنوان یادگاری پیش خودم نگه دارم و من آن را همان سال تا الان نگه داشتم و هنوز هم کار می کنم و همین امر باعث شده تا این دوست خوب نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 116 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:24

من و اذان موذن زاده اردبیلی اذان مرحوم موذن زاده اردبیلی برای من نیز مانند بسیاری از ایرانیان خاطره انگیز است. من که تیپ شهودی بالایی دارم به محض شنیدن صدای اذان این موذن صاحب ذوق دلم هوای دهه های پنجاه و شصت را می کند که در روستای قشنگ و پاکیزه مان به سر می بردم و همچنان تصور می کردم که همه عالم و آدم را در آن خلاصه می کردم و گمان می بردم که جز اینجا خبری از عوالم مختلف در کار نیست. البته این تنها من نبودم که چنین اندیشه ای در سر داشتم بلکه همه اهالی نیز کم و بیش همین اندیشه را داشتند. در واقع روستای من نه تنها مرکز عالم بود بلکه تنها عالم آفریده شده خدا بود. القصه در دهه های یادشده که من تازه مکلف به روزه داری شده بودم تن صدای دلنشین موذن نه تنها برایم حال و هوای معنوی را تجدید می کرد بلکه نشاط افطاری را هم برای من و هم سایر روزه داران جوان به ارمغان می آورد. در آن دوران این اذان زیبا دو بار از مساجد روستای ما پخش می شد یکی دم غروب و دیگری دم سحر که هر دو دل انگیز بودند. یادش بخیر آن روزگار خیلی ها بودند که امروز نیستند و نیک است که در اینجا از اولین شهید روستایمان شهید یدالله شیخ علیزاده یاد کنم که در اواخر دهه پنچاه که در روستای ما انگشت شماری از افراد یخچال داشتند از مرند یخ می آورد و در مرکز روستایمان می فروخت و پدرم به من امر می کرد تا قبل از اذان یخ بخرم و برگردم تا اعضای خ نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 97 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:24

کوه نوردی و اخلاق کوهستان امروز 29 دی ماه به پیشنهاد فرزند مهربانم ساعت 5/6 صبح عازم کوه های تهران در توچال شدیم. از همان ابتدا به کوه پیمایی پرداختیم و تا ایستگاه یک رفتیم و بعد از استراحت مختصر راهی ایستگاه دو شدیم و بعد از مدتی به آنجا رسیدیم. علاوه بر استفاده از طبیعت زیبای کوه، نعمت و عظمت خدا همه جا چشم نوازی می کند. گویی حضور معنادار خدا در طبیعت بر خلقی که به این کوهستان می آیند نیز اثر مثبت گذاشته، همه را اخلاقی می کند. آدم وقتی به کوه پا می گذارد با تیپ های مختلف آدمیان آشنا می شود اما شگفتا همه اینها در یک چیز به شدت اشتراک نظر دارند و در عمل هم آن را اثبات می کنند خوش اخلاقی و برخورد بسیار دوستانه با یکدیگر است. گویی رها شدن از تعاملات اجتماعی باعث احیای اخلاق می شود و آدمیان بسیار بخشنده می شوند و هر چه با خود می آورند در طبق اخلاص می نهند تا با هم استفاده کنند در حالی که در شهر و در تعاملات روزمره از این بخشش ها خبری نیست. از جنبه های بسیار عالی کوه، شادی و نشاطی است که از سر و روی زایران کوه می بارد. در ایستگاه دو جمعی از کامل مردان دیدیم که دسته جمعی ترانه ای سنتی می خواندند و من هم اندکی با آنان همخوانی کردم و واقعا از روحیه بانشاطشتان حظ وافر بردم و احساس کردم که به جمع امیدواران با نشاط وارد شدم برای اینکه من از آدم های ناراحت و با اخم و ناراضی و معترض به زمین و نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 106 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:24

عکس با پدر در خواب در شب ششم بهمن 1396 خواب شگفت انگیزی دیدم؛ به این صورت که در جایی تدریس می کردم که پدر نیز آمده بود و مرا از دور نظاره می کرد و من بعد از کلاس به بچه ها گفتم که از من و پدرم عکس بگیرید. در این زمان به ذهنم رسید که پدر سال هاست که از دنیا رفته و من وجود مثالی اش را می بینم و ای کاش در عکس بیفتد بعد از اینکه بجه ها عکس گرفتند نگاه کردم دیدم که خوب افتاده و دعا کردم تا خواب نباشد. بعد از پدر برای مدت کوتاهی خداحافظی کردم تا کلاس را ادامه دهم اما بعد از اینکه کلاسم تمام شد در همانجا دراز کشیدم تا اندکی استراحت کنم که احساس کردم پدرم دوباره آمده ابتدا خواستم خودم را به خواب بزنم اما بلافاصله به ذهنم رسید که اگر خواب را ادامه دهم به پدر بی احترامی می شود لذا بی درنگ بلند شدم و به استقبال پدر رفتم. پدر به مزرعه ای رفت تا در آنجا کمی استراحت کند. بعد از مدتی به همانجا رفتم دیدم پدر کِرِمی به خودش می مالد تا دردش که از قبل داشت التیام یابد و وقتی ازش پرسیدم پدرجان حالت چطوره در جواب گفت که حالم بسیار خوب است و داروها خیلی تأثیر مثبت داشته اند. بعد به پدرجان گفتم روی خودت لباسی بینداز تا شاگردانم بیایند و در اینجا هم از من و تو عکس بگیرند و پدر نیز چنین کرد و من دست پدر را با محت کامل گرفتم و از این که توانسته بودم خدمت اندکی به پدر بکنم و رضایتش را جلب نمایم احساس رضایت ب نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 110 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 3:24